یه دختر باحال
دهانت را میبویند و عشق را عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابانند شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد کبابِ قناری خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
31 نیر ماه 1385
از مجموع? «ترانههای کوچک غربت»
:قالبساز: :بهاربیست: |